ردی از دود سفید
در آسمان سیاه بالا می رود
گلویم را
گویی در میان دستان دیوی می فشارند
دیواری از تاریکی است آنچه در برابر دیدگانم می بینم. ه
بغض
این پیچیده چون طناب بر گلوی من
نمی دانم. ه
ای کاش من این نبودم
ای کاش من نبودم
آهسته و آرام بالا می رود
می پیچد
می رقصد
فارغ از همه چیز
فارغ از همه کس
این پیچ و تاب مارگون سفید را چگونه بنویسم؟
بغض، ه
و بغض
و بغض
شاید اگر.... ه
طاقت گریستنم نیست
Patience... patience... patience.........
ReplyDelete;)
me2
ReplyDeletesisi