Sunday, May 30, 2010

مکالمه


ببین یه صحبت دوستانه باهات دارم. شاید فکر کنی دارم اعتراف می کنم. شاید فکر کنی دارم درد دل می کنم. ولی من آدم این حرف ها نیستم. ملتفتی که؟ من فقط دارم یک صحبت دوستانه باهات می کنم. حالا تو اسمشو هر چی می خوای بذار. من و تو دو تا دوست هستیم و من  دارم باهات گپ می زنم.
خب. بذار ببینم. کجا بودیم؟ آهان. می گفتم که گیجم. آره خب. گیجم. تو هم بودی عین من می شدی. به خدا! آدم وقتی ندونه داره چی کار می کنه گیج می زنه دیگه. تازه وقتی ندونی چه معامله ای داره باهات می شه بد تر هم می شه. حالا تو هی به من بگو بشین داستان بنویس. نمی شه. به خدا نمی شه. داستان نوشتن حوصله می خواد، حواس جمع می خواد. من گیج چی بنویسم آخه؟
بابا جون! من اگه آدم بودم اصلا کارم به اینجا ها نمی کشید.
آره دیگه. چی بگم. من تو کار خودم هم موندم. بابا مگه من آدم آهنی ام؟ به خدا نیستم. منم یه گهی عین بقیه. حتی بد تر. منو چه به این جنگولک بازی ها؟ والله!
حواسم بود ها! هول شدم. یهویی شد دیگه. چه می دونم. اصلا این جوری قرار نبود بشه. ولی شد دیگه. دنیا که دکمه برگشت نداره. حالا چیکارش کنم؟ د بگو د! یه حرفی یه گفتی!
اوه ببخشید. خوب از من چه انتظاری داری؟ گیجم دیگه.
 آره. می گفتم. حالا من موندم و این همه خریت خودم تنهای تنها. آخه آدم چقدر می تونه خر باشه؟ زندگیت داغونه اسکل! مریضی می خوای بقیه رو هم  بدبخت کنی؟ آخه همش هم که تقصیر من نیست که. اصلا هیچ چیزش تقصیر من نیست. مگه من گفتم؟ کف دست صاب مردمو که بو نکرده بودم بدونم اینجوری می شه. اصلا می دونی چیه؟ به جهنم سفلی. هر چی می خواد بشه بشه. مگه من خونم از بقیه رنگین تره. این همه آدم به فنا رفتن منم روش.
چی چیو نگم اینجوری؟ خب راست می گم دیگه. آره خب. اوضاع اینقدر هم بد نیست. من جوش آوردم. ببخشید.
خلاصه اینکه گیجم و اصلا نمی دونم چه گهی بخورم؟ شاید برم مرخصی. آره این بهترین فکره. آره بابا معلومه. تنها می رم. پس چی؟ اصلا می خوام یک کم تنها باشم! راستی، با این ناشره هم یه حرفی بزن. ببین می تونی خرش کنی کتابو چاپ کنه؟ منتظر خبرت می مونم. اااا انگار پشت خطی دارم. باهات تماس می گیرم. قربانت.
الو......

No comments:

Post a Comment