Thursday, August 12, 2010

محبوب من


دلم یک لحظه می خواهد
همان آنی که با تو از صمیم قلب شادانم
همان آنی که دیگر نیست دنیا همچو زندانم
دلم آن لحظه را می خواهد و اشکم
به روی گونه هایم می دود آرام
تو را من می توانم داشت؟

دل من آرزوی لحظه ای دارد
که در آن دم ببینم آن جهانی را
که تو گردی چونان خورشید عالم تاب
ظلمت کش
تمام روز من از نور تو پر گردد و گرمات 
به جوش آرد تمام آنچه در رگهای من جاریست
تن و جانم شود لبریز
از عشقت

دل من لحظه ای
-ای کاش حتی لحظه ای-
را آرزو دارد
که حتی یک نفر محروم از دیدار روح افزای تو
محبوب خوب من
نباشد در میان نیک مردان و زنان کل این هستی

تو
آزادی
تویی محبوب من ای نیک بی همتا



3 comments:

  1. Besyar Ziba, Eyval.

    ReplyDelete
  2. وبلاگ قشنگی داری.
    به من هم سر بزن.

    ReplyDelete
  3. خیلی شعر زیبایی بود.
    فکر کردیم عاشق شدی دوباره.

    ReplyDelete