بی تو نشسته ام به تماشای ماهتاب
در این هوای سرد
زانوی خویش را به بغل می دهم فشار
به تماشا نشسته ام
این ماه کاملی که درخشان و سر بلند
بر بام خانه ام
آرام، بی دریغ
پاشیده نور خویش
بسته است چشم من
یک سر به روی شانه من آرام می شود
دستم به دور شانه تو حلقه می زند
موی سیاه تو
در زین نور ماه
زیباترین تجلی رویای زندگی است
این آبشار مشکی افشان به دوش من
جاریست نام من
بر آن لبان قرمز لعل گون تو
"شعری بخوان برای من ای شاعر جوان"
شعری برای تو
قلبم به روی جهان باز می شود
پر می شود ز نسیم و زنور ماه
از موج، از صدای جیرجیر شب
از جاده ای که به پایان نمی رسد
از هرم دست تو
از مهربانیت
از هر چه نیک
از هر چه خوب
در شعر جای می دهمش هر چه داشتم
این شعر شعر توست
...
ای کاش بودی و ... ه
ای کاش بودم و .... ه
من زیر نور ماه
تنها نشسته ام به تماشای ماهتاب
اشکی به روی بام خانه ما غلط می زند
akheiiiiiiiiiiiiiiiiiiiii kheili ghshang bd
ReplyDeletesis