Wednesday, August 25, 2010

شعری برای تو

بی تو نشسته ام به تماشای ماهتاب
در این هوای سرد
 زانوی خویش را به بغل می دهم فشار

به تماشا نشسته ام
این ماه کاملی که درخشان و سر بلند
بر بام خانه ام
آرام، بی دریغ
پاشیده نور خویش

بسته است چشم من
یک سر به روی شانه من آرام می شود
دستم به دور شانه تو حلقه می زند

موی سیاه تو
در زین نور ماه
زیباترین تجلی رویای زندگی است
این آبشار مشکی افشان به دوش من

جاریست نام من
بر آن لبان  قرمز لعل گون تو
"شعری بخوان برای من ای شاعر جوان"
شعری برای تو

قلبم به روی جهان باز می شود
پر می شود ز نسیم و زنور ماه
از موج، از صدای جیرجیر شب
از جاده ای که به پایان نمی رسد
از هرم دست تو
از مهربانیت
از هر چه نیک
از هر چه خوب

در شعر جای می دهمش هر چه داشتم
این شعر شعر توست
...
ای کاش بودی و ...                                                               ه
ای کاش بودم و ....                                                               ه

من زیر نور ماه
تنها نشسته ام به تماشای ماهتاب

اشکی به روی بام خانه ما غلط می زند

1 comment:

  1. akheiiiiiiiiiiiiiiiiiiiii kheili ghshang bd
    sis

    ReplyDelete