-" وقتی می بینمت دلم هری می ریزه پایین. توی شکمم داغ می شه. پام شل می شه. همین امروز مثلا. دم کوچه که دیدمت اصلا نفسم بند اومد. چشماتو که نگاه می کنم، لباتو که نگاه می کنم، گونه هات، ابروهای کمونت... وای نمی دونم چطوری بگم! حالم یه جور خوبی می شه. یه جور خوبی مورمور می شم. وقتی حواست نیست و به دوردست زل زدی نمی دونی چقدر نگات می کنم. نمی دونی چقدر خوشگل می شی. موهاتو که می بندی .... ببین نمی دونم چطوری بگم. دوستت دارم، دوستت دارم، دوستت دارم."
-"عزیزم، عزیزم. وقتی هنوز بعد از این همه سال اینجوری باهام حرف می زنی، نمی دونی چه حالی می شم. نمی دونی... دوستت دارم، عزیزم."