Tuesday, May 14, 2013

درد مشترک

پسره با لباس رسمی تر و تمیزی داشت از دفتر یکی از استادها می آمد بیرون که گفت:ه 
OK, thank you.
حالا داشتم از یک قدمی اش رد می شدم. هنوز در را کاملا نبسته بود که زیر لب گفت:ه
Shit!
 
 

2 comments: