Wednesday, August 1, 2012

شهر

انگار دلم اين شهر را نمي خواهد. دلم مي گيرد در خيابان هايش. به ساختمانهاي سر به فلك كشيده اش كه نگاه مي كنم سرم گيج مي رود. نمي دانم دوست دارم اين شهر را يا نه. اينجا همان شهري است كه هر جايش را نگاه مي كنم به ياد خنده هايت مي افتم. قهقهه هايت روي دوچرخه، رقصيدنت توي خيابان. تو كه نيستي دلم مي گيرد. شهر همان شهر است اما تو نيستي.

1 comment: