Wednesday, September 28, 2011

دوست دارمت، همین

شاید برای من 
یک تار موی تو به درازای یک شب است

شاید برای من 
لبخند تو شکوه بزرگی است بر لبی 
که مرا می برد به اوج
به تماشای آسمان

شاید برای من 
آه های تو
شعری است پر شراره که از دل بر آمده 

شاید برای من 
آغوش تو 
همچون میانه روزی است گرم ِ گرم

شاید نگاه تو
همچون طلوع صادق خورشید باور است

شاید برای من
دو چشم سیاه تو
همچون ستاره هاست
در آسمان عشق
که گمکرده راه را
دلگرم می کند

شاید برای من 
برخورد جام های پراز می به دست ما
برخورد سرنوشت
برخورد لحظه هاست

شاید برای من 
دستان تو که به دستم سپرده ای
یا لحظه ای
که سر به شانه من
چشمان خود به روی همه چیز بسته ای
صد بار بهتر از بهشت برین است که این چنین
دوست دارمت
 دوست دارمت
 

2 comments:

  1. گیسوی بلند دخترکی
    در دست یک نسیم
    آرام چرخ میزند
    آرام رقص میکند

    دختر سپرده گیسوی خود به دست باد
    در سر خیال دیگری دارد ولی نهان
    در دست های باد
    در یاد دست های عاشق پر مهر دیگری است

    لبخند میزند به نسیم و به روی باد، به آسمان
    "به هر آنچه نام اوست بر آن"

    آه! ای مهر مهربان که سراپا نور و روشنی
    آه ای ستاره های آسمان که به تماشا نشسته اید
    آیا خیال مرا تا کنار او پرواز میدهید؟ همراه میبرید؟

    آه ای زمین که در آغوشش گرفته ای
    آیا دلش هوای آغوش من کرده است؟
    آیا تنش هوس من کرده است؟

    خورشید چه مهربانانه نگاهم میکند
    زمین چه مادرانه مرا آرام میکند
    نسیم چه عاشقانه در لابلای گیسویم
    خندان میدود

    در گوش من
    نوای آشنایی به گوش میرسد
    "دوست دارمت"
    "دوست دارمت"

    ReplyDelete
  2. این فوق العاده بود عزیزم
    فدای تو
    ;)

    ReplyDelete