Wednesday, July 27, 2011

دلم

دلم گرفته و از این سکوت می ترسم
دلم صدای نفسهای تو را می خواهد
دلم بهانه می گیرد
چشمانم را به بازی می گیرد
یک چیز می فرستد توی گلویم که دیگر حرفی نمی توانم بزنم
می ترسم
خسته ام
می دانم راهی شاید باشد
هست
هست 
مطمئنم
ولی دلم را چه کار کنم
گرفته دیگر، گرفته
خیلی بهانه می گیرد این دل بینوا
خیلی
...
بیا

No comments:

Post a Comment